فرمانده شهید علی اصغر اسدی
لىاصغر اسدى ـ فرزند علىاکبر ـ در ششم بهمن ماه سال 1336 به دنیا آمد.
کودکى فعّال و آرام بود. از همان کودکى اصول و فروع دین و نام دوازده امام را یاد گرفت و آنها را مىگفت. در کارهاى خانه و کشاورزى به مادر و پدرش کمک مىکرد.
در اوقات فراغت به مسجد مىرفت. به قرآن و دعا علاقه داشت. مردم را جمع مىکرد و براى آنها قرآن مىخواند.مىگفت: «هر وقت قرآن مىخوانم روحیّهام عوض مىشود.»
علىاصغر اسدى در سال 1348 و در 19 سالگى با خانم ثرّیا چوبدار پیمان ازدواج بست که مدّت زندگى مشترک آنها 12 سال بود.
همسر شهید مىگوید: «او فردى خوش اخلاق، خوش برخورد، متواضع، صابر و باتقوا بود.»
ثرّیا چوبدار ـ همسر شهید ـ مىگوید: «به ساده زیستى علاقه داشت
در سال 1351 با آیت اللّه ربّانى شیرازى در رابطه بود. او با روحانیّون علیه شاه فعّالیّت مىکرد. پیرو خط امام بود و زندگى خود را وقف مبارزه و اعتقاد خود کرده بود. یکبار از قم که اعلامیّهى امام را مىآورد، ساواک او را دستگیر کرد و مجروح شد که او را به زندان تایباد بردند. در تهران نیز در زندان اوین افتاد.
بعد از پیروزى انقلاب با تشکیل کمیته انقلاب اسلامى، ابتدا عضو کمیته و سپس عضو سپاه پاسداران شد.
بعد از پیروزى انقلاب، یک مأموریّت 45 روزه به شهرستان کاخک داشت. چون در آنجا منافقین نفوذ کرده بودند، او به عنوان مسئول گروه توانست با شجاعت شهرستان کاخک را از دست منافقین خارج کند.
مىگفت: «شهدا زحمتهاى زیادى کشیدهاند که باید خونهاى آنها را پایمال نکنیم. نشستن در خانه حرام است، وقتى که دشمن به خاک ما حمله کرده است.»
در اوایل جنگ به منطقهى کردستان اعزام شد و در مقابل حرکتهاى منافقین استقامت کرد.
او فرماندهاى بسیار شجاع بود. با نیروها خوشرفتارى مىکرد. بیشتر از همه زحمت مىکشید و در مأموریتهاى خطرناک پیشقدم بود. او از سوى سپاه نیشابور محافظ نمایندگان مجلس بود. در پشت جبهه در سازماندهى نیروهاى بسیج فعّالیّت مىکرد.و در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى نیز حضور داشت.
مسئولیّتهاى شهید عبارتند از:
1 ـ از تاریخ 1/7/1358 تا 31/2/1359 مسئول پایگاه بسیج نیشابور
2 ـ از تاریخ 1/3/1359 تا 1/4/1360 محافظ نماینده مجلس،
3 ـ از تاریخ 2/4/1360 تا 9/8/1360 محافظ نمایندگان از سوى پایگاه نیشابور،
4 ـ از تاریخ 10/8/1360 تا 1/10/1360 فرماندهى گردان در لشکر 5 نصر.
ثریّا چوبدار ـ همسر شهید ـ مىگوید: «در محاصرهى جادّهى ماهشهر ـ آبادان در منطقه با مشکل برخورد مىکنند که مجبور مىشوند عقب نشینى کنند. در راه برگشت با تعدادى عراقى برخورد مىکنند که او بلافاصله یک لباس عربى که به همراه داشت بر تن مىکند و آن لباس را هم خونى مىکند و در همان جا مىخوابد. وقتى عراقىها او را مىبینند، فکر مىکنند که او کشته شده است.» اگر رزمندهاى مشکل داشت با تمام وجود مشکلش را حل مىکرد و در شادى آنها شاد و در غمهاى آنها ناراحت مىشد.
همرزم شهید ـ على اکبر شوشترى ـ مىگوید: «در زمان جنگ شبى نگهبان بودم و نخوابیده بودم. حالت خواب آلودگى داشتم. شهید اسدى نیز پاس بخش بود. او به طرف من آمد و گفت: شما خستهاید، بروید استراحت کنید. من به جاى شما انجام وظیفه مىکنم.»
او یک نظامى متفکّر بود. با اندک مهمّات بر دشمن پیروز مىشد. با کمترین تلفات، بیشترین تلفات را از نیروهاى بعثى مىگرفت.
همرزم شهید ـ مجتبى انتظارى ـ مىگوید: «همیشه با وضو بود و نماز شب او هیچ وقت ترک نشد.»
همسر شهید مىگوید: «او خواب دیده بود که شهید مىشود. به من گفت: «این دفعه که به جبهه بروم، دیگر بر نمىگردم، یا سرم به کربلا مىرود، و یا خودم.» همان طور هم شد. وقتى که او به شهادت رسید و جنازهاش را آوردند، یک قسمت از سرش از بین رفته بود.»
همرزم شهید ـ مجتبى انتظارى ـ مىگوید: «در عملیّاتى که ایشان به شهادت رسید، باید از آب عبور مىکردیم. او کفشهایش را از پا در نیاورد. وقتى که به شهادت رسید، کفشهایش را که از پا درآوردند پوست پایش به کفش چسبیده بود.»
علىاصغر اسدى در در تاریخ 3/9/1360 و در گیلان غرب بر اثر اصابت ترکش به درجه عظماى شهادت رسید. پیکر مطهّر ایشان پس از حمل به زادگاهش در گلزار مشترک روستاى قلعه و چشمه خسرو به خاک سپرده شد.
شهادت او بر روى بسیارى از افراد تأثیر گذاشت و باعث شد که افراد زیادى به جبههها بروند.
شهید در وصیّت نامه خود این چنین مىگوید: «بنا به وصیّت شهدا و امام فقیدمان، در تمام شئون زندگى مراقب و مواظب اعمال و کردار خود باشید. پشتیبان و لایت فقیه و امام عزیز باشید. اگر از ولایت جدا شوید مسلما هلاک خواهید شد. همیشه با چشمانى باز دشمنان و دوستان خود را بشناسید و به اصل تولّى و تبرّى ـ که از فروع دین ماست ـ توجّه داشته باشید. وحدت کلمه را حفظ کنید تا فنا نشوید که «واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا.» یاد و خاطرهى شهدا را هرگز از یاد نبرید. شهدا را براى همیشه معلّمان آزادى و ایثار بدانید.»
همچنین مىگوید: «توصیهام به خانوادههاى شهدا، اسرا و مفقودین این است که هیچگاه احساس حقارت نکنید؛ زیرا فرزندان، شوهران، پدران و برادران شما براى دفاع از ارزشهاى انسانى و اسلامى جان خود را فدا کردند و راهشان را به درستى انتخاب کردند و حقیقتا لبیک گویان صادق شهدا هستند که به نداى سرور شهیدان و به حسین زمان لبیک گفتند و همهى هستى خود را فدا کردند و در عوض زندگى جاودانه و ابدى را براى خود برگزیدند.
سنگر صبر و بردبارى و استقامت را هیچگاه خالى نگذارید و چون «بنیان مرصوص» در مقابل حوادث بایستید که ما همه از تبار راست قامتان جاودانه تاریخ خواهیم بود.»
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=163343